🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
نگو غزه، کربلا این است قتل عام فرشتهها این است
صدای انفجار بمب GBU-۳۸ آمریکا که به دست فرزند غاصب و نامشروعش اسرائیل نشست در قلب بیمارستان و بعدش آوار ریخت بر سر تمام آدمهایی که آنجا پناهگاه زخمهای جسم و روحشان بود.
«غزه در خون خویش غلتان است
دادگاه بزرگ وجدان است
دل من بود زیر بمباران...
سوخت جانم، چه جای کتمان است؟»
«پیچیده صدای یا بُنَیَّ! اَحْمَد!
شاید لبخند کودکش را شاید...
با چشمان به خون نشسته، پدری
دنبال سر کودک خود میگردد»
«فریاد عطش... سوختن چلچلهها...
افتاده میان سر و تن، فاصلهها...
میگفت گلوسوخته بیمارستان:
این حرملهها حرملهها حرملهها... .»
«من آن محمود درویشم، منم آن ناظمِ حکمت
که دارد در سرِ خود آرزوی صبحِ آزادی
نگاهِ خسته و پیرم طلوعِ عشق را دیده
شنیده گوشِ سنگینم، صدای خنده و شادی.»