غبار مقدم اورا مسیحا آرزو می کرد به آب دیده و جاروی مژگان رُفت ورو میکرد حسین باخون خود راه سعادت رانشان می داد وزاهدگوشه‌ی محراب‌آن را جست وجو می کرد حسین سجاده اش رابین گودال بلا انداخت نماز عشق رامی خواندوباخونش وضومیکرد جوابش رافقط با ناسزا وسنگ می دادند اگر باکوفیان قرآن ناطق گفت وگو می کرد سرشمشیر چون‌پیراهنش را پاره کرده بود سر سرنیزه ای پیراهن اورا رفو می کرد برای آنکه بی حرمت شود پیراهنش رابرد حسینی را که ازاو کعبه کسب آبرو می کرد دعامی کرد زیرلب برای امتش اما یکی سرنیزه اش رادر دهان او فرو می کرد ز بوسه گاه پیغمبر نمانده چیزی ازبسکه سنان مست دائم نیزه اش رادرگلومی کرد حسینی راکه میکائیل شدگهواره جنبانش ته گودال شمرپست باپاپشت ورو می کرد https://eitaa.com/torabeabootorab