🏴‍ متن روضه امام هادی علیه السلام🏴 بالاتری ز مدحُ و ثنا أیها النقی ابن الرضایِ دوم ِما أیها النقی با حبّ تو عبادتِ ما عین بندگی ست هادی آلِ فاطمه یا أیها النقی ... دارم ولی شناسی خود را زِ نور تو *برا ما جامعۀ کبیره گذاشتی ... السلام علیکُم یا اهلِ بیتِ النبوه .... چی میشه تو این ماهِ رجبیِ بریم کربلا ... جامعۀ کبیره بخونیم ... چی میشه بریم مشهد جامعۀ کبیره بخونیم ... خوش بحال اونایی که سامرا هستن ... قربونِ حرمِ خرابِت برم  ... اصلا روضه امام هادی ادم میخواد بخونه یادِ روضۀ امام حسن می افته ... آخه حرمشُ خراب کردن ... کاشکی خونۀ ما رو خراب میکردن جا حرمت ... آقا جان ....* دارم ولی شناسی خود را زِ نور تو مولای من ولی خدا أیها النقی *دیگه ماهِ رجب شروع شده آقا ... کاشکی ما هم مثه توبه کار کربلا یه کاری کنیم برا خودمون .... آخدا توبه مو قبول کن .... برا تو کاری نداری ... آقا* دلم از فرطِ گنه سنگ شده کاری کن ... *آقا صدا پایِ ماه رمضان داره میاد ....* دلم از فرطِ گنه سنگ شده کاری کن ... که نفس های تو در سنگ اثر خواهد کرد بزار اینجوری بگم بسم الله ... اخه اون نامردی که رو سینه ت نشست ، وقتی خنجر رو رویِ حنجرت گذاشت .... شروع کرد گریه کردن .... یه وقت زینب صدا زد : یابن سعد ، ایُقتَل ابو عَبداللّه ... دارن برادرمو می کُشن .... * با آن نِقاوت نقوی یک نگاه کن پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی با صد امید همچو گدایان سامرا پر می کشیم سوی شما أیها النقی بخشنده تر ز حاتم طائی تویی تویی مسکین ترم ز هرچه گدا أیها النقی من هرچه خواستم تو عنایت نموده ای یک حاجتم نگشته روا أیها النقی گردد جوانی ام همه ترویجِ مَکتبت جانم شود فدای تو یا أیها النقی *ای کاش اون روزی که بهت اهانت کردن من مُردِ بودم این روزُ نمی دیدم ... عرضم تمام * باید برای غربت تو بی امان گریست با ناله های حضرتِ صاحب زمان گریست شرمنده از قدومِ تو چشمانِ جاده بود دشمن سواره آمدُ پایت پیاده بود ... *من یه مصیبتِ حضرتُ بگم ، مسعودی در مروجُ الذهب نقل کرده "فَهَجَموا دارَ اللَّیْلَ ...." شبونه ریختن خونۀ آقا ... "فَحُمِلَ عَلَى حَالِهِ تِلْكَ إِلَى الْمُتَوَكِّلِ ..." همونجور بردنشپیشِ متوکلِ ملعون . "وَ كَانَ الْمُتَوَكِّلُ جَالِساً فِی مَجْلِسِ الشَّرْابِ ...."مولا رو بردن مجلسِ شراب ....* بارانی است از غمِ تو چشمِ سامرا با دیدنِ تو اشکِ ملک بی اراده بود وقتی که آسمان زغمت سینه چاک شد دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود زهر ستم چه با جگرِ پاره پاره کرد دیگر نفس نفس به شماره فتاده بود *روضه من تمامه ... آقا مدینه ست ، به متوکلِ ملعون گزارش دادن رفت و آمدا زیاد شده ، مردم خونۀ آقا میرنُ میان . شیخ مفید در الارشاد مسعودی و دیگران نوشته یحیی ابن حرصمه رو فرستاد بره مدینه آقا رو منتقل کنه سامره. اومدن در خونۀ آقا، سیصد سوار با خودش آورده ... مردم مدینه فهمیدن ، همه جمع شدن ... انقدر شروع کردن گریه کردن ... آنقدر زاری کردن ، روایت میگه یحیی ابن حرصمه بلند صدا زد ، مردم من به شما قول میدم" حرکت کرد ، رسید بغداد ، حاکم بغداد صداش کرد ، یحیی" اگه به این آقا آسیبی برسه رسول خدا رو ناراحت کردی" رسید سامره، یکی از فرمانده ها جلو اومد یحیی آگه یه مو از سرش کم بشه با من طرفی ...* ای به قربان اون آقای غریبی که،زن و بچه ش صبح و شام در دل صحرا .... شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت هرچند دلشکسته از آن بزم باده بود آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان از آن سه ساله که پدر از دست داده بود جانش رسید بر لبش از ضربه های چوب وقتی کنار تشت طلا ایستاده بود ... *زینب صدا زد، یا یزید مهلا مهلا ... دست نگه دار ... هی دختر بچه ها سرک می کشن .. ان شاالله ماه رجب بریم کربلا حسین لینک کانال👇 http://eitaa.com/torkiy ---•••◇🔹️💢🔹️◇•••--- @torkiy