همه هست آرزويم که ببينم از تو رويی
چه زيان تو را که من هم برسم به آرزويی
به کسي جمال خود را ننموده ای و بينم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگويی
غم و رنج و درد و محنت، همه مستعد قتلم
تو ببر سر از تن من، ببر از ميانه گويی
به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که جويم
شده ام ز ناله نالی، شده ام ز مويه مويی
چه شود که راه يابد، سوي آب تشنه کامی
چه شود که کام جويد، ز لب تو کام جويی
شود اين که از ترّحم، دمی از سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر، ز تو تر کنم گلويی
بشکست اگر دل من به فداي چشم مستت
سرخمّ می سلامت، شکند اگر سبويی
همه موسم تفرّج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشين کنار جويی
رضوانی شيرازي
https://eitaa.com/joinchat/4252696586Ce586060fd5
https://chat.whatsapp.com/Cf6mXNx35WSCf0SdIKuiit