از پشت دوربینا داشتم گیتای ورودی رونگاه می کردم یه لحظه دیدم به مرد میانسال بسیار ساده و خیلی سریع اومد داخل گیت
ایستاد رو سکوی بازرسی دستاشو کامل باز کرد که بازرس بتونه راحت بگردش
همزمان با ایشون چندتا کت و شلواری اومدن کارت نشون میدادن به بازرس که بازرسی نکنه ولی بازرس دیگه نمی فهمید چی شده
بازرس چشم تو چشم مرد داشت داشت میگشتش من از پشت دوربین چشمای نافذ مرد میدیدم و بازرسی که مبهوت فقط داشت به مرد نگاه می کرد و بازرسیش می کرد.شاید اون چند ثانیه برای بازرس چند ساعت بود زمانی که بازرسیش تموم شد رفت عقب و مرد با لبخند رد شد. رفت، سریع رفت، با همون لبخند زیباشم رفت
بازرس تازه به خودش اومده بود میخاست بره بغلش کنه ولی رفته بود دیگه نتونست ببینش
کاش می شد حاج قاسم دوباره برگرده
🗣ابالفضل
@twtenghelabi