#عفافگرایی
#شهید_بابایی
#پرواز_تا_بینهایت
🔷عمهی عباس در قبرستان قزوین دفن است؛ روبروی شهدا، آن دست خیابان، دقیقاً کنار امامزاده شازده حسین.
🔷شبهای جمعه که از قزوین رد میشدیم، عباس میگفت: «یه دقیقه اینجا وایسا، بریم سر خاک.»
🔷داشتیم میرفتیم سر خاک عمهی عباس؛ دو، سه تا از این زنهای بیحجاب آنجا بودند.
🔷عباس گفت: «بابا! بیچاره مردهی اینا الان از تو قبر میگه: «آقا نمیخوام با این وضع بیاین سر خاک من! با این وضع اگه بخواین بیاین، من اینجا، این پایین زجر میکشم. برا چی آخه با این ریخت میاین پیش من؟ نمیخوام بیاینن!»
🔷پرسیدم: «مگه اون حالیش میشه؟»
🔷گفت: «از من و تو بهتر حالیش میشه، چی میگی تو!»
🔷گفتم: «مرده میفهمه؟»
🔷گفت: «آره، میفهمه. اینا با این سر و وضع میان بالا سر این فاتحه می خوانند، اون می خواد نخوانند این فاتحه را.»
🔷وقتی می آمدیم توی شهر، امکان نداشت سرش را بلند کند؛ که مبادا چشمش به یک
#نامحرم بیفتد. حتی به دیوار هم
#نگاه نمی کرد. می گفت: «این همه ثواب جمع می کنی؛ وقتی آمدی تو شهر، الکی خرج نکن.»
📚منبع: کتاب «من و عباس بابایی» نوشته علی اکبری مزدآبادی (شامل روایتها و خاطرات «حسن دوشن»، دوست و همرزم خلبان شهید سرلشکر «عباس بابایی»)
🌷 سرلشکر خلبان
#شهید_عباس_بابایی که سالها بود
#نفس خود را قربانی کرده بود، پانزدهم مردادماه ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان، درحالی که عهده دار انجام آخرین مأموریت پروازی اش بود، خود را به مسلخ عشق رساند.
@umefafgaraei