حضرت عباس علیه السلام فرمود: پس قدرى تامل کنید تا من این گزارش را به سرورم حسین علیه السلام برسانم.
حضرت عباس علیه السلام، پیام دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه السلام به وى فرمود: به سوى ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر کنند و کار نبرد را به فردا واگذار کنند.
چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مىداند که من به راز و نیاز با وى و نیایش در درگاهش چه قدر علاقهمندم.
حضرت عباس علیه السلام مجددا پیام امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کارى شده بود و شمر را رقیب خود مىدید، از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت: براى حسین، دیگر مهلتى نیست!
لیکن برخى از فرماندهان سپاه، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت مىخواستند، ما دریغ نمىکردیم ولى مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دریغ مىورزیم؟ لازم است او را مهلت دهید.
عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر مىسپاریم.
در این هنگام، آرامش نسبى حاکم شد و هر دو سپاه به خیمهگاه خویش برگشته و منتظر فرارسیدن روز بعد شدند.