سَیِّدی کَاَنِّی بِنَفْسی قَد اُضْجِعَتْ فی قَعْرِ حُفْرَتِها
مولای من حالم مانند کسی است که درقعر قبر مانده است.
وَانْصَرَفَ عَنْهَا الْمُشَیِّعُونَ مِنْ جیرتِها
و تشییع کنندگان هم از او دور شده اند.
وَ بَکی عَلَیْهَا الْغَریبُ لِطُولِ غُرْبَتِها
و تنها و غریب، بر تنهایی طولانی اش گریه میکند.
وَ جادَ عَلَیْها بِالدُّمُوعِ الْمُشْفِقُ مِنْ عَشیرَتِها
و خانواده و نزدیکانش هم بر او گریانند.
وَ ناداها مِنْ شَفیرِ الْقَبْرِ ذَوُو مَوَدَّتِها
و دوستانش او را از درون قبر صدا می زنند.
وَ رَحِمَهَا الْمُعادی لَها فِی الْحَیاةِ عِنْدَ صَرْعَتِها
و دل دشمنانش هم برایش به رحم آمده است.
وَ لَمْ یَخْفَ عَلَی النّاظِرینَ اِلَیْها فَرْطُ فاقَتِها
و از چشمان بینندگان شدّت عذاب و بیچارگی اش مخفی نمیماند.