خاطره ای از آیت الله شیخ مرتضی امامی ساروی یکی از خانزاده های ثروتمند و خوشگذران و لغزش کار در ساری در میانه های عمر به نکبت و تهیدستی افتاده بود تا بدانجا که خویشان و حتی خانواده نزدیک او از دیدار و هم کناری اش ننگ داشتند و او را رانده بودند. خانزاده تاب اعتیاد و بدبختی نیاورد و پیش از ۵۰ سالگی درگذشت پس از مرگ او بازماندگان و دوستان قدیم به سراغ روحانیان شهر رفته و از آنها درخواست کردند برای خواندن نماز میت و تشییع جنازه بیایند هیچکدام نپذیرفتند و میت سرگردان در مسجد مانده بود تا اینکه نزدیکان اقای امامی داستان را برای ایشان گزارش کردند با شنیدن این داستان ایشان منقلب شدند و بسرعت برخاسته و به سوی ان مسجد حرکت کردند و با رسیدن به مسجد بدون درنگ کنار جنازه ایستادند و فروتنانه نماز میت را اغاز کردند و مردم در پی حضور ایشان به مسجد امدند و همراهی کردند ایت الله امامی پس از پایان نماز بر سر جنازه گفتند ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت و با حضور ایشان همتی شکل گرفت و مردم مرده را تا گورستان مشایعت و دفن کردند. نویسنده :احمد داداشی @varesoon_mazandaran