(علیه السلام) ▫️به مشک گفت که باید به دجله رو بزنیم ▫️به جام رود بلا پشت هم سبو بزنیم ▪️نوشت با قلمش وصف عرش اعلی را ▪️کشید روی زمین دست آسمان ها را ▫️همین که شب به نگاهش نشست غمگین شد ▫️که صبح گوشه چشمش غروب خونین شد ▪️به التماس دو زانو کشید نازش را ▪️مباد تیر بلا بشکند نمازش را ▫️چه شد به ماه که نظم جهان به هم خوردست ▫️چنین نظام زمین و زمان به هم خوردست ▪️به خاک چادر مادر پناه برده سرش ▪️سجود کرده به دامان مادری پسرش ▫️شکست قامت آفاقِ زیر بار غمش ▫️خمیده شد کمر عرش سوگوار غمش ▪️برای شرح جهادش قصیده ای دارد ▪️سری جدا شده ، از تن، بریده ای دارد ▫️چرا ز چاه بلا، ماه، سر در آوردست ▫️دوباره یوسفم از چاه سر در آوردست : ☑️ @vareth_eitaa