#یاد_یاران
🌹عارف لشکر🌹
💠یکبار"محتاج"مسئول قرارگاه
را برای شناسایی منطقه هور
بردم . محمد حسین مسئول
شناسایی بود و میبایست
برای توجیه همراه ما بیاید.
سه نفری سوار قایق شدیم.
او سکّان را به دست گرفت
و راه افتادیم.
داخل هور همین طور که
می رفتیم زیر لب اشعاری را
زمزمه میکرد، کمکم صدایش
بلندتر شد و به طور واضح
خطاب به "محتاج" شروع به
خواندن کرد:
من مست و تو دیوانه، ما را
که برد خانه
صد بار تو راگفتم کم خور
دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هوشیار
نمی بینم
هر یک بَتر از دیگر شوریده
و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذت
جان بینی
جان را چه خوشی باشد
بی صحبت جانانه...
حالات عجیبی داشت انگار
توی این عالم نبود.
بنده خدا "محتاج" که با این
حالات محمد حسین آشنایی
نداشت خیلی تعجب کرده
بود نگاهی به او می کرد و
نگاهی به من. رو کرد به من:
این حالش خوب است؟
گفتم:
نگران نباش این حال و
احوالش همین طور است.
با اشعارعارفانه ، سر و سرّی
داشت و با توجه به محتوای
اشعار،حالات معنوی خاصی
به او دست میداد گاهی سر
شوق میآمد و میخندید و
گاهی هم می سوخت و
میگریست.
🔸منبع ،کتاب:
حسین پسر غلامحسین🔸
✅
@vaslekhooban