#علی_بلورچی 🔶بد حرف زدم!🔶 💠خانه مهتاب بودم که علی از جبهه آمد آنجا. خسته و خاکی بود. بعد از ظهر گفت: من میخوابم بیست دقیقه به چهار بیدارم کنین. پرسیدم: می تونی منم تا عوارضی برسونی که برم خونه؟ گفت : باشه... رفت خوابید.پیش خودم فکر کردم خسته است، چند دقیقه‌ای که می خواهد صرف من کند، بگذارم بخوابد. چند دقیقه از ساعتی که گفته بود بیدارش کنم، گذشته بود که بیدار شد و با ناراحتی گفت: چرا منو بیدار نکردین؟ گفتم: مادر، میخواستم چند دقیقه بیشتر بخوابی. گفت: اَه، مامان من قرار داشتم. گفتم: خب، نمیخواد منو برسونی. تو برو به قرارت برس. این را گفتم و علی رفت. فردا ساعت ۷ صبح تلفن کرد. حالش را که پرسیدم، گفت: خوبم اما شما باید منو ببخشین. پرسیدم: برای چی؟ گفت: دیروز من با شما بد حرف زدم، ببخشید... به خاطر "اَه" گفتنش ناراحت بود. خدا می داند چقدر عذاب وجدان کشیده بود. حتماً تنبیه جانانه‌ای برای خودش در دفتر محاسبه ی نفسش نوشته و اجرا کرده بود. 🔹راوی:مادرشهید علی بلورچی ✅ @vaslekhooban