🔸 دکان انقلاب دوز و دغل بسته شد سراب‌فروشیش فتنه پشیمان شد از نقاب‌فروشیش زلف بهار آمد و خزان سپری شد، رونق بازارِ بی‌حجاب‌فروشیش! بی‌شرف است آن‌که غیرتِ وطنش نیست بر درِ دکّان انقلاب‌فروشیش منتظر است آب از آسیاب بیفتد تا بنشیند به نان و آب‌فروشیش یک‌طرفش ظلمت است و یک‌طرفش ظلم ننگ به شیطان و انتخاب‌فروشیش جمع نخواهد شد این بساط شرارت بی ‌مددِ ساقی و شراب‌فروشیش! وای به شهری که بیشتر بفروشد دکّه‌ی سیگارش از کتاب‌فروشیش پنجره لبخند زد به مشتریانش صبح سحر، وقت آفتاب‌فروشیش ✍ مهدی جهاندار 🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻 🆔بله: ble.ir/vatanz 🇮🇷 🆔ایتا: eitaa.com/vatanz_ir 🇮🇷 🆔تلگرام: t.me/vatanz_ir 🇮🇷