هدایت شده از مزاح الدین
از ما بخواه این دهان بستم، دهانی باز شد تا که سرویس از بهای گاز شد از بهای آب و برق و نان و این... ...ترنت و گوشت و نخود هم همچنین جان مولا من فرائض بیلمیرم لذت ترک لذائذ بیلمیرم در بساطم لقمه‌ی نانی چو نیست من ندانم لقمه‌الاسرار چیست مغز من هنگ است از عجز و نیاز من کجا و سیر عرفان در نماز! لذت شب‌زنده‌داری؟ بی‌خیال رازهای روزه‌داری؟ بی‌خیال من سحرگاهان نه در سجاده‌ام توی راهم، عازمم، در جاده‌ام ذکر من این است ای رب کریم همسرم افطار می‌خواهد حلیم لامعاش له کسی بشنفته‌است؟ لامعاد له؛ پیمبر گفته‌است پس مرا اول تو یک‌کم پول ده بعد گیر طاعت مقبول ده ناگهان از حق بیامد این ندا "این جهان کوه است و فعل تو صدا" هر که پولی دارد، از ما دارد او آنچه را برداشت که می‌کارد او تو کی از ما خواستی پول‌ و پله من که می‌گویم به هر سائل "بله" ما بسی بی‌چاره قارون کرده‌ایم "ما بسی بی‌توشه را پرورده‌ایم" "سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت" پُر نموده‌ایم کلی کارت سوخت "ما به سیل و موج فرمان می‌دهیم" این بخواهی این، نشد آن می‌دهیم هیچ از لیست تقاضایت مکاه بند کفشت را تو نیز از ما بخواه 🔸علی‌اکبر مدرس‌زاده🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin