زخمیِ خنده بر سر میزیم
مثل طوفان، کنون بلاخیزیم
«طرف» روبروی ما کرموست!
بهر اصلاح، چاقوی تیزیم
چون تبر، بیگمان پی قطعِ
لوبیاهای سحرآمیزیم
دیو را چون زمین خورَد، بسیار
خفن و شاخ و رعب انگیزیم
بیخ خِرّ کثیف گندهبَکَش
مینشینیم و برنمیخیزیم
دو سه تا آفتابه، پُر، توی
حلق او، زهر مرگ میریزیم
«پودر دشمن» کنیم هی تولید
توی خط الکترولیزیم*
این وسط هی نگو «چه شد؟ کو برق؟»
ما یه پا سیم نه! که پیریزیم(!)
هرکه در چشم ما کند انگشت
میترکّد، چرا که ما جیزیم!
زخمخورده ز غول پفپفیِ
کت و شلوار پوش خونریزیم
ای «سخنگوی سازمان مچَل»!
اینکه ما با «تنَش» گلاویزیم،
بی «تنِش» میشود، به شرطی که
«خویشتن» را، به «دار» آویزیم
*الکترولیز: تجزیهی شیمیایی بوسیلهی برق
✍فهیمه انوری
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷
@vatanz_ir 🇮🇷🇮🇷