🔶 زباله
شد عاقبت در دست اهریمن، مچاله
افتاد آخر گوشهی سطلِ زباله
بیهوده شد عمری که رفت و دم تکان داد
با شوقِ مشتی استخوان، این چندساله
بیهوده شد شوقی که خرجِ دشمنان کرد
هر قدر بود از عشقِ استکبار، واله
گفتند: فُرمت را عوض کن، زود گم شو!
سودی ندارد بودنت دیگر، تفاله!
کافیست هر لیسی زدی بر کفش ماها
هر چه کشیدی روی کوهِ گَند، ماله
صرفی ندارد بودنت دیگر در این راه
دیگر نده این کارِ بیخود را اطاله
با دین حق هرکس ز گمراهی در افتاد!
روزی چنین غمبار میاُفتد به ناله
هشدار بر آنان که با حالی مصیوار
روزی به دور دشمنان بستند هاله
تاریخِ مصرفهایشان تا سر بیاید
اینگونه خواهد داد آنان را حواله!
روزی چنین درمانده در قعر حقارت
اینگونه میگردند زیر دست و پا... لِه
روزی پشیمان میشود از آنچه کرده
هرکس که شد با مکر شیطان، استحاله
✍احمد رفیعی وردنجانی
💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔بله:
ble.ir/vatanz 🇮🇷
🆔ایتا:
eitaa.com/vatanz_ir 🇮🇷
🆔تلگرام:
t.me/vatanz_ir 🇮🇷