🔸
مادر...
آن لنگِ املا بود، مادر را صدا زد
آن گیرِ انشا بود، مادر را صدا زد
آن دیگری فریاد زد «بهروز خورده
هرچه مربا بود»، مادر را صدا زد
آن دیگری میگفت که: «پیژامهی من
دیروز اینجا بود»، مادر را صدا زد
بابا پریشان از تصادف آمد و گفت:
«ماشین شده نابود»، مادر را صدا زد
محمود شب فریاد زد: «دزد آمده، وای!
دیدم که در وا بود»، مادر را صدا زد
مسعود آمد با لباس خاکی و گفت:
«در کوچه دعوا بود»، مادر را صدا زد
هادی رضایتنامهی اردوی فرداش
محتاجِ امضا بود، مادر را صدا زد
سارا عروسکهاش از دیروز تویِ
ماشینِ بابا بود، مادر را صدا زد
آمد صدای در، سپیده آمد و گفت:
«خاله ثریا بود»، مادر را صدا زد
در خانهی ما هرکسی هر مشکلِ او
هرجور و هرجا بود... مادر را صدا زد
✍احمد رفیعی وردنجانی
💫💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔
بله 🇮🇷
ایتا 🇮🇷
تلگرام 🇮🇷