چند سالی بود معلم دخترم آقای سعادتی بود بچه های ابتدایی رو درس میداد.
دخترم هر چند روز یه بار یه جایزه دستش بودو میگفت آقا معلم بهم جایزه داده.
با خودم گفتم خدا خیرش بده اینقدر به فکر بچه هاست.
تا اینکه یه روز بچه های کلاس سوم که دختر منم توو همون کلاس بود رو بردن اردو و وقتی دخترم از اردو برگشت دیدم لباساش خیلی خاکیه و جای یه زخم کوچیک رو صورتشه،بغلش کردم گفتم الهی بمیرم چیزی شده مامان؟!
گفت نه مامان خوردم زمین چیزی نشده. و زود رفت توو اتاقش.
بعد از یک ماه دخترم میگفت مامان دلم خیلی درد میکنه و هرچی بهش دارو میدادم فایده نداشت.تا اینکه یه روز بردمش دکتر زنان و دکتر براش سنوگرافی نوشت،برگه سنو رو که نشون خانوم دکتر دادم گفت خانوم نترسید دختر شما...😱😭
https://eitaa.com/joinchat/3548053644C47376e14a6❌شاید برای شما اتفاق بیفتد مواظب باشید❌