متن شعر سرود اول
نسیم بهار، ز گلستان وزید
نفس به نفس، به دل ما دمید
علم چه دِلش، بَهرِ مولا تپید
ز دست ولی، دست صاحب رسید
می رسد آن روزگار
می رسد آن یار
میگذرد بر دل ما هر چه هست
خوب و چه بد
بیرق عشقش به جهان میدمد
تا به ابد
چشم بد از طالع فردا به دور
میرسد از راه سواری غیور
در پَر شالش گل و ریحان و نور
سینهی ما منتظران غرق شور
لبها پُرخنده، دلها آکنده، از سرور
***
زمین و زمان، چه گلافشان شده
طراوت عشق، چه فراوان شده
کران به کران، پُرِ جانان شده
دوباره نفس، پُرِ شعبان شده
در، ره این خاندان
نیست، غم از این جان
شهر پر از نور و چراغانی است
دل بیقرار
بادهی عشق است و همه مست مست
در پیِ یار
چشم بد از طالع فردا به دور
میرسد از راه سواری غیور
در پَر شالش گل و ریحان و نور
سینهی ما منتظران غرق شور