قبول؛ همه دلتنگ میشوند. این ششماه، یکسال اصل دلتنگی ثابت شد. ولی قبول کن جنسِ دلتنگیها فرق دارد. اصلش ثابت و جنسش مختلف. به تعداد آدمها_شاید هم خیلی بیشتر_جنس دلتنگی وجود دارد.
یکی مغموم است که دور افتاده از کسب و کارش، یکی غمگین دوری از درس و بحثش هست. یکی شاید دلتنگ سنگهای کنار ساحل است و یکی مضطرب برای غذای محلیِ فلانجا. یکی دلش هوایِ چرخیدن بین کتابهای باغِ کتاب دارد و دیگری روحش پرمیکشد برای نقش و نقوش مسجدِ امامِ اصفهان.
اما حال و هوا و جنس دلتنگی بعضیها فرق دارد. بعضیها وسط این همه دلتنگی جنسشان خاصتر از بقیه هست.