🔻«چشمان خدا (God’s Eyes)»
👈🏼 داستان این آهنگ
شاید در ابتدا فکر کنید که ترانه God’s eyes (چشمان خدا) فقط درباره یک تراژدی دردناک است، البته آن هم هست اما در واقع درباره یک حماسه بینظیر تاریخی است. به نظر من وقتی کسی از دل یک ماجرای سخت و دردناک عبور میکند در حقیقت آنچه خلق کرده است یک حماسه بزرگ است و هر چه آن درد، بزرگتر باشد آن حماسه هم بزرگتر و پرصلابتتر است.
برایم خیلی سخت است که به جزییات این ماجرا بپردازم اما همین قدر بگویم که زمانی رسید که دیگر هیچ یار و یاوری بجز زنان و کودکان کاروان، برای حسین(ع) باقی نمانده بود. چند روز بود که دشمن آب را بر آنان بسته بود و در آن صحرای داغ تشنگی به نهایت رسیده بود. حسین(ع) کودک شش ماههاش را در برابر سپاه دشمن بر دست بلند کرد تا لااقل برای او کمی آب فراهم کند اما آن سپاه سنگدل بجای آب با تیر از گلوی آن کودک پذیرایی کردند و خون او به آسمان پاشیده شد.
در آن لحظات عجیب حسین(ع) مانده بود که چه کند پس رو به آسمان کرد و گفت: آنچه بر من میگذرد را تحمل میکنم فقط بخاطر چشمان خدا که مرا تماشا میکنند.
درباره این حادثه عظیم بسیار گفتهاند اما آنچه مرا در تمام مدت طولانیی که این ترانه را مینوشتم در خود فرو برده بود همین جمله حیرت انگیز بود و اینکه چطور انسانی میتواند با درک حضور خداوند از بلاهایی عبور کند و زیر بار آن نشکند که در طاقت هیچ موجودی جز خود خداوند نیست و لحظاتی خلق شود که آنقدر خدا به انسان نزدیک میشود که انگار این خود خداست که بر زمین راه میرود.
@VetrMusic