مگر شما سید نیستید پس چرا جدتان را صدا نمیزنید...⁉️
🔰هوای مشهد گرم شده بود.قصد سفر به خانه
#خواهر بزرگترم که در روستای بالاتر از خودمون بود کردیم.آن زمان
#امکانات برای آنجا نبود، سه راس الاغ کرایه کردیم،صاحب این الاغ ها هم که جوان بی ادبی بود همراه ما پیاده می آمد.در بین راه نزدیک رودخانه ای شدیم،صاحب
#الاغ ها که از ما عقب تر بود خودش را به ما رساند و جلو الاغ ها را گرفت و گفت: باید از همین جا بقیه کرایه را بدهید و پیاده بروید.هر چه مادرم
#تقاضا کرد که ما را به مقصدمان برسان قبول نکرد.چون یک زن و دختر
#جوان همراهمان بود،او میخواست دست به
#جنایت بزند،هوا تاریک شد،آن هم زیر درختان انبوه،اضطراب مادرم به حدی شد که من و خواهرم را به شدت
#کتک می زد و میگفت: شما مگر سید نیستید، چرا
#جدتان راصدا نمیزنید؟ما هم گریه می کردیم و فریاد میزدیم: یا جدا،یا جدا، که ناگهان...😱🔞
ادامه داستان👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2868838447C0539a6a9ab