وقتی به خودم اومد دوستم هوووم شده ‌بود❌🔞‌ خونه رو هم جمع و جور کردم و نشستم که سام بیاد..... برخلاف همیشه دیر تر اومد و وقتی دید من اونجا هستم تعجب کرد ،حس کردم اول اومد باهام مهربون برخورد کنه اما پشیمون شد و گفت : اینجا چه کار می‌کنی ؟!!!!! گفتم : خونه ام هست پس کجا باشم؟!!!!! گفت : خونه بابات ،همون جایی که این چند روز بودی برای چی اومدی اینجا برگرد برو خونه بابات ...... رفتم جلو و گفتم : برات توضیح میدم سام، اینجوری نگو من خونه ام اینجاست..... گفت : مگه موقعی که قرار بود من برات توضیح بدم ایستادی و گوش کردی که حالا من گوش کنم ‌‌...... چیزی نگفتم که یهو داد زد : مگه نگفتم برگرد خونه بابات...... تصمیم گرفتم ناراحت نشم و چیزی نگم حق داشت راست می‌گفت این سری کاری نکرده بود و شده بود اش نخورده و دهن سوخته‌‌‌‌..... رفت تو اتاق و در و بست و دیگه بیرون نیومد یه دوساعتی تو اتاق بود که رفتم تو اتاق دیدم خوابیده و چشماش رو بسته میدونستم خواب نیست.. که یهو عین جن بلند شد و گفت : بهت گفتم برو خونه بابات نرفتی اما حق اینو دارم که نذارم کنارم باشی...... بلند شد بالشت و پتوش رو برداشت و رفت بیرون روی کاناپه خوابید ‌‌......... ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff