وقتی به خودم اومد دوستم هوووم شده بود❌🔞
سام مشکوک نگاهم کرد و گفت : خوبی تو مریم ؟!!!!
چیزی شده ؟!!!!!
گفتم : نه بابا چی میخواستی بشه ؟!!!!!
خوبم....
گفت : کسی اذیتت کرده ؟!
چیزی بهت گفتند؟!!!!!
خودم قشنگ پریدن رنگ خودم رو دیدم
و
فهمیدم
همین جوری داشت نگاهم میکرد و گفتم:
خوبم
من میرم بچه رو بیارم از پیش مامان.....
گفت :
نمیخواد بری
خودم میرم میارمش تو با این حالت بری
یه بلایی سر خودت
و
اون بچه میاری......
چیزی نگفتم و سام از خونه زد بیرون ،
برای اینکه
یه کم حالم بهتر بشه و سر جاش بیاد
بلند شدم
رفتم حمام یه دوش آب سرد گرفتم
یه کم
حالم بهتر شد و آب خنک حالم و جا آورد
برگشتم
بیرون و سام هم رسید خونه
دلم برای دخترم تنگ شده بود و بغلش کردم
آرامش خونم و
زندگیم رو نمیخواستم با هیچی خراب کنم......
یه مدت
گذشت و خداروشکر هیچ خبری نشد
نه دانشگاهی بود
نه چیزی که از اون پسر بخواد خبری باشه و
منم به فراموشی سپردم آنقدر مهم و اساسی نبود که
بخوام فکرم و در گیر کنم......
گذشت و گذشت
دو ماه از اون روز گذشته بود
که
یه روز تلفن خونه به صدا در اومد و برداشتم
ناشناس بود که گفت : سلام......
نشناختم و گفتم :
سلام ،
بفرمایید......
آروم گفت : مریم ، خواهش میکنم قطع نکن
به حرفام گوش کن و عصبی نشو.....
گفتم :
شما کی هستی ؟!!!!!!
خودش رو که معرفی کرد فهمیدم همون پسره مرادی هست
با تعجب گفتم :
شما
تلفن من و از کجا پیدا کردی آقا؟!!!!!!
گفت :
توضیح میدم
برای کسی که تو رو دوست داره
و
عاشقانه تو رو میپرسته اصلا کار سختی نیست عزیزم......
دهنم خشک شده بود و گفتم : بیخیال من شو
من
بچه دارم شوهر دارم زندگیم رو دوست دارم.....
گفت : مطمینی
شوهرت هم دوست داره و عاشقانه خودش رو وقف تو
و
دخترت میکنه ؟؟؟؟؟ مطمینی اگه دوست داره
با کسی نمیپره و
با نسترن مچش رو تو خونت نگرفتی ؟!!!!!
شکستم
بیشعور بی معرفت صاف دست گذاشته بود
روی نقطه ضعف من اونم نسترن و
سام بود
که اسمشون کنار هم میومد.......
صدام در نیومد
و
انگار پیش خودش گفته بود که
دقیقا
زدم تو هدف و درست زدم......
گفت :
به منم وقت بده مریم ،
من خودم و بهت ثابت میکنم مریم میفهمی که
هیچ کسی به اندازه من تو زندگی دوست نداره......
آروم گفتم :
کی تو رو فرستاده تو خونه من
کی
تو رو شیر کرده که بیوفتی دنبال من و زندگیم رو نابود کنی
هان؟؟؟؟؟؟
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff