خاطره سوم از ، سردار مخلص و فداکار اسلام
شهید سید حمید حسینی " بی قرار جنگ "
هر بار كه به مرخصي مي آمد چند روز بيشتر نمي ماند. روح ملکوتی اش تمناي رفتن به جبهه را داشت و مدام مي گفت:«ما متعلق به اينجا نيستيم.»قبل از عيد نوروز به مرخصي آمد. نمي دانستيم چطور و به چه بهانه اي او را بيشتر نگه داريم.جسمش اينجا بود اما روحش بي قرار جبهه. يك روز که داشت چرخ اتومبیل مان را عوض می کرد، جك در رفت و بازوي سيدحميد را شكست. از يك طرف ناراحت دستش بوديم و از طرف دیگر خوشحال که بيشتر لذت با او بودن را می چشيم.
خاطره چهارم : سیدحبیب "
ورزش جزو اصلی ترین برنامه های زندگی اش بود. در اكثر رشته هاي ورزشي سرآمد شد. بيشتر از همه به واليبال و تنیس علاقه نشان مي داد. علاقه به ورزش روحيه گذشت و ایثار را در درونش تقويت كرده بود و اگر بر سر مسأله اي با كسي بحثی داشت يا خطايي از كسي مي ديد سعي مي كرد مشکل را دوستانه حل کند. كمتر نصيحت مي كرد و بیشتر با رفتارش الگو و سرمشق براي دوستان و همرزمانش بود. سيدحميد آنقدر در ذهن همه از خودش خوبي بر جای گذاشت و محبوب شد كه فرمانده شهيد حسین خرازي او را سيدحبيب صدا مي زد. شادی ارواح مطهر ومنور شهدا وامام شهدا صلوات