خاطره دوم از سردار سرافراز اسلام : شهید حسن منصوری : زیر نور ماه" زير پل جاده اهواز آبادان در شرايطی سخت و بدون مهمات محاصره شده بوديم و كاري جز درخواست پي در پي مهمات از دستمان بر نمي آمد. داشتن يك فشنگ برایمان آرزويی محال شده بود. ديگر از رسيدن مهمات نا اميد شده بوديم و مشغول باز كردن سلاح هايمان شديم تا به دست دشمن نيفتد. ناگهان شبحي را ديديم كه با كوله باري بر دوش شجاعانه بين نيروهاي دشمن مي دويد و سر و صداي عراقي ها را در آورده بود. مدام دستور تسليم شو سر مي دادند و او بي اعتنا زير لب جوابشان را مي داد. با سرعت مي دويد و عراقي ها به دنبالش. براي لحظاتي كوله بارش به دست عراقي ها افتاد و دوباره آن را پس گرفت و نفس زنان آمد به سمت ما.با این کار شجاعانه اش باعث نجات بچه ها شد . آری چشمان حسن زير نور ماه می درخشید.