ادامه ی📗داستان گریختن عیسی علیه السلام از احمقان در دفتر سوم مثنوی معنوی ”
ب ؛ ۳
منِ تصوری و تخیلی و کاذبی که همانند سازی به آن نسبت داده می شود ، در حقیقت ، وجود ندارد!!
و من متعالی که همان اگاهی و اصالت انسان و ودیعه ی حضرت باریتعالی است ، ورای همه ی این محدودیت هاست و در قالب های محدودیت زا نمی گنجد .
در آسمانِ لایتناهیِ آگاهی و بیکرانگی و یکی بودن با همه ، دو گانگی ، تمایز ، دشمنی و ناشادی غایب است .
( از دیدگاه مولانا ؛ شادی در وجود عارف و انسان آگاه ، دائمی است اما خوشحالی ، موقتی و زود گذر .)
جناب مولانا ، رنج و درد ظاهری را آزمایش الهی و رنج احمقی را قهر وغضب خداوند می داند .
به عبارت دیگر درد فیزیکی ، بیماری ، پیری و حتی مسائل غیر روانی ریز و درشت فردی و اجتماعی ، درد ها و رنج هایی است که می توانند مایه و عامل رشد و تکامل و همدلی آدمی باشند .
دروغ ، حسادت ، کینه ، عقده ، بخل ، حقارت ، خیانت ، جنایت و .... در راستا و هم هویت با حقیقت اصالت و انسانیت خدادادی انسان نیست .
این همسان پنداریِ کاذبِ فکری با مسائل ناپایدار و یا غیر اخلاقی این جهان ، جزء طبیعت ذاتی بشر نیست و وصله ای است ناجور!!
و رنجی است ناشی از قهر و دوری از خدا و دوری از فطرت الهی و من متعالی .
مولانا در جای دیگری سبب و علت غم و خسته دلی بشر را ، بیماری و پیری و فقر اقتصادی و .… نمی داند ، بلکه ریشه ناشادی و گرفتاری بشر را اسارت فکری و باور کردن منیت کاذب انسان ، ناشی از آن می داند :
جمله خلقان سخره اندیشه اند
زان سبب خسته دل و غم پیشه اند
و توصیه می کند :
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت
اندک اندک آب را دزدد هوا
دین چنین دزدد هم احمق از شما
در مورد احمق های بیرونی هم این نکته را بایستی مد نظر داشت که افراد دارای فرکانس و سطح انرژی پایین ، ناخود آگاه هم که شده مایلند ، شما را پایین کشیده و هم سطح خود کنند!
و انرژی و دین شما را بدزدند .
اگر انسان از درون ، خودباخته ی حماقت جامعه باشد ، گرفتار همان حماقت خواهد شد .
مولانا در جای دیگری به ثبات قدم و تکیه بر بینش ناشی از “من متعالی” و عدم خودباختگی در برابر منیت کاذب (که جامعه هم مروج آن است)، دعوت می کند :
دﯾﺪ ﺧﻮد ﻣﮕﺬار از دﯾﺪ ﺧﺴﺎن !
ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺮدارت ﮐﺸﻨﺪ اﯾﻦ ﻧﺎﮐﺴﺎن !
در خاتمه توصیه مولانا این است ، که از احمق ها چه درونی و چه بیرونی دوری کنید و ریشه ی فسادها ، خیانت ها و جنایت ها را حماقت و از اصالت خویش دور شدن می داند .
و نکته آخر هم که جناب مولانا ، در بیان این داستان متذکر می شود این است که :
آن گریزِ عیسی ، نه از بیم بود
ایمن است او ، آن پی تعلیم بود
فرار ظاهری حضرت عیسی ع از احمق ، بخاطر آموزش به انسانها و سمبلیک بود و نه از بیم و ترس .
📗برداشت و تلخیص از
مثنوی معنوی ،
گنجور و چند منبع با ویرایش
علمی عرفانی👇
@wittj2