اما در همان اوایل قرن بیستم (در واقع در سال ۱۹۲۴)، برتراند راسل اظهار تردید کرد که علم بهطور کلی برای بشر برکت داشته باشد:
👈آقای هالدین در دادالوس، تصویری جذاب از آینده را ترسیم کرده است و آن اینکه، خوشبختی انسان به کمک کشفیات علمی افزایش مییابد. اگرچه من مایلم با این پیشبینی موافقت کنم، اما تجربه طولانی سیاستمداران و حکومت، مرا در این مورد به تردید انداخته است. من مجبورم احساس ترس کنم از اینکه علم به جای آنکه برای خوشبختی انسانها بهکار رود، در جهت افزایش قدرت گروههای غالب بهکار میرود (۱۹۲۴).
👈از دیدگاه راسل، آثار بد علم از آنجا ناشی میشود که علم، خود نمیتواند هوای نفس انسانها را کنترل کند:
علم به انسانها کنترل بیشتر خویش، مهربانی بیشتر یا توان سرکوب کردن امیالشان به هنگام تصمیمگیری را برای عمل نداده؛ بلکه قدرت بیشتری برای اعمال شهوات دستهجمعی جوامع به آنها داده و با ارگانیک کردن بیشتر جامعه، سهم ایفاشده بهوسیلهی شهوات شخصی را کاهش داده است. شهوات دستهجمعی انسانها، عمدتا شریرانه هستند و قویترین آنها تنفر از گروههای دیگر و رقابت با آنهاست؛ بنابراین در زمان حاضر، تمامی آنچه زیادهروی در شهوات دستهجمعی را به انسان ها میدهد، بد است. به همین علت است که علم تهدید میکند باعث نابودی تمدن ما میشود.
⭐️👌علم در دو سطح میتواند بر حیات انسانی، اثر بگذارد:
در سطح عملی میتواند مشکلات انسانی را در بعد فردی و جمعی حل کند.
در سطح نظری میتواند برداشت انسان از جهان را غنیتر کند.
در قرون وسطی و در اوایل پیدایش علم جدید، کسب دانش به دلیل فهمیدن آثار صنع الهی بود، نه برای کسب منافع مادی. هایزنبرگ برداشت کپلر از علم را به شکل زیبایی توصیف کرده است:
برای کپلر، علم، وسیلهی بدستآوردن منافع مادی برای انسانها یا ساخت یک فناوری برای بهتر ساختن دنیای ناقص ما نیست؛ بلکه برعکس، علم وسیلهی اعتلای ذهن انسان است، وسیلهای برای رسیدن به آرامش در تفکر دربارهی کمال ابدی خلقت (۱۹۷۰).
ادامه دارد...
علمی عرفانی👇
@wittj2