با من بی کس تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان داغ و درد است همه نقش و نگار دل من بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان هر دم از حلقه عشاق، پریشانی رفت به سر زلف بتان! سلسله دارا تو بمان