. باشد غدیرِ خم همه، لبیک یاعلی گوید مَلَک به زمزمه، لبیک یاعلی امت به شور و همهمه، لبیک یاعلی فریادِ جانِ فاطمه، لبیک یاعلی اجرا شده رسالت پیغمبر خدا افشا شده حقیقتِ حق، حیدر خدا باید تمام عمر، علی را صدا کنیم باید ز دل ولایت او را ندا کنیم باید که حقِ بیعت او را ادا کنیم باید تمامِ هستیِ خود را فدا کنیم ذهن و زبان، چو از دلِ اسرار پر شود عالم ز نام حیدر کرار پر شود باید به سوی سیره‌ی مولا سفر کنیم از راهِ او به عالمِ بالا سفر کنیم در وادیِ شناختِ زهرا سفر کنیم بی حبِ نفس، تا همه دلها سفر کنیم اِحیای نفس، راهِ علی رفتن است و بس تا عرش، با نگاهِ علی رفتن است و بس من دلخوشم، که زندگی‌ام با علی خوش است پروازِ عشق، از دلِ ما تا علی خوش است حق راضی است از همه، هر جا علی خوش است از ما، خدا به گفتنِ یک یاعلی خوش است گر یاعلی چو فاطمه گفتی، هزار شکر این ذکر را چو با همه گفتی، هزار شکر مولا علی که رهبر مجموع انبیاست بابای امت و پدر جمع اولیاست او اسوه ائمه و سرمشق اوصیاست یعنی امام متقیان، نور اَتقیاست ما مؤمن و امیر همه مؤمنان علی است خاکیم و اصل و ریشه‌ی این خاکمان علی است ما را ز طینت ازلی آفریده‌اند از امتداد نور جلی آفریده‌اند جزوِ فدائیانِ ولی آفریده‌اند اصلاً برای حبِ علی آفریده‌اند مظلوم و مقتدر چو علی در حکایتیم یعنی فنای عشقِ علی در ولایتیم با رزق او به نان و نوا می‌رسیم ما یعنی به روزیِ صُلَحا می‌رسیم ما آری به جرگه‌ی شهدا می‌رسیم ما با طاعت علی به خدا می‌رسیم ما در سایه‌ی علی پیِ عصیان نمی‌رویم عهدِ اَلَست را که به نِسیان نمی‌رویم ما عَهد کرده ایم که یار علی شویم تا پای جان، ملازمش از آن بَلی شویم در آخرین نفَس، ز جمالش جلی شویم وقتِ وفات، با قدمش منجلی شویم در حینِ مرگ، مِی عَلَنی می‌زنیم ما جامِ "فَمَن یَمُت یَرَنی" می‌زنیم ما عمری برای آمدنِ یار زنده‌ایم مستِ غدیر و با سرِ هشیار زنده‌ایم یعنی به عهدِ احمد مختار زنده‌ایم اصلاً به عشق حیدر کرار زنده‌ایم تا زنده‌ایم دست ز بیعت نمی‌کشیم در صحنه‌ایم و پای ز هیئت نمی‌کشیم هیئت که درسِ روضه‌ی تنها نمی‌دهد روضه، به غیرِ عبرتِ دنیا نمی‌دهد گریه بجز دو دیده‌ی بینا نمی‌دهد ما را نشان، بجز رهِ مولا نمی‌دهد خمّ غدیر اگر رهِ مردم نمی‌شود راهِ حسین هیچ زمان گم نمی‌شود از خود به راه یاریِ دین می‌توان گذشت از غصه‌ی زمان و زمین می‌توان گذشت با کوه غم، به مُلک برین می‌توان گذشت از دردِ خود به اشک جبین می‌توان گذشت اما ز داغِ سقط جنین کی توان گذشت از یاسِ سرخِ نقشِ زمین کی توان گذشت هر کس غدیری است، ز جبهه نمی‌رود اهلِ غدیر، وادیِ فتنه نمی‌رود یعنی به بیت فاطمه شعله نمی‌رود دیگر سر حسین به نیزه نمی‌رود وای از دلِ شکسته‌ی زینب به قتلگاه بر تن سری نبود که بر آن کند نگاه طوفان به دشت کرب و بلا شد نگاهبان بینِ زنان و دست و زبانِ حرامیان مَحرم نمانده بود به اطراف بانوان نامحرمان به گِردِ حرم، هلهله کنان تنها دعای فاطمه شد یار اهل‌بیت زینب به شام و کوفه علمدار اهل‌بیت این است، آری عاقبت ناقلندری افتاد دست اهل جفا چند روسری دیگر سخن نگویم از آن جیغِ دختری کز او نمانده بود بجز پاره معجری خاکم به سر، دگر ز سخن لال می‌شوم سرگشته همچو بانوی گودال می‌شوم ✍ .