▪️حضرت علی اکبر چشمِ من تار شده یا که تو کوچک شده‌ای؟ علی‌اکبر! علی‌اصغر شده‌ای در نَظَرم خبرش پخش شده پخش شدی روی زمین خبرش پخش شده ریخته‌ای دور و بَرَم بغلت می‌کنم و از بغلم می‌ریزی آه بابا چه کنم با تو و این دردِسَرَم؟ با چنین ریخت و پاشی که شده ممکن نیست که تو را یک نفری تا دَمِ خِیمه بِبَرم _________________________________ قدرِ یه دَشت علی دارم، عَبای من کمه چرخیده پیکرت بابا رو نِیزه‌ی همه قطعه به قطعه‌ای باید علی بشی کنارِهم می‌چینمت شاید علی بشی تشییعِ پیکرت اوج مُصیبَته یه چشمِ من به تو یه چشمِ من به عَمّته شباهتی داشت داغت، به برگای پاییزی دیدم که از روی اسب، داری زمین می‌ریزی زحمتی دارم اَبَاالفضلم، تو هم با من بگرد من که خیلی گشتم اَمّا، بیش از این پیدا نشد این که برگشته به خِیمه در عَبا، بَختِ من است در میانِ یک عَبا بَختِ بلندم جا نشد او خلاصه آمد و من هم خلاصه چیدمش چیدم اَمّا آن جوانِ خوش‌قدوبالا نشد