💔🍃🍂💔🍃🍂 ✍🏻 -چطور ممکنه گم بشی حوراء؟ تو راهتو پیدا میکنی... بیا ما میرسونیمت! - شما اسم منو از کجا میدونید؟ - بیا... مگه نمیخوای دلارام رو ببینی؟ پشت رزمنده ها راه میافتم؛ چهره هاشان مشخص نیست اما وقتی پشت سرشان هستم، حس اعتماد در تمام رگ هایم جاری میشود، کم کم دود و غبار پراکنده تر میشوند و سر و صداها کمتر؛ از بین غبار، دو گنبد طلایی خودنمایی میکنند، دلم با دیدن گنبد آرام میگیرد؛ یکی از رزمنده ها برمیگرد؛ حامد است.💔😭 دست میگذارد بر سینه اش: السلام علیک یا اباعبدالله... و من هم دلم با دیدن دلارام آرام میگیرد: السلام علیک یا اباعبدالله... والسلام والعاقبه للمتقین یا زهرا فاطمه شکیبا 🚫 💔🍃🍂💔🍃🍂