❤یا صاحب‌الزّمان! ❤من هر صبح، بر روی سجّاده‌ام می‌نشینم و دل به شما می‌سپارم. با شما «عهد» می‌بندم و «عهد» ِ دیروز را تجربه می‌کنم!«اُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَة یَوْمِی هَذا» ❤و نه هر صبح، که همه‌ی عمرم را با محبّت شما پیوند می‌دهم و عهد و پیمان می‌بندم که در سرای دلم، جز شما را راه ندهم و به جز شما نیندیشم! ❤من هر صبح، بر روی همان سجّاده، از خداوندی که صاحب همه‌ی سجده‌ها و قنوت‌ها و نمازهاست، می‌خواهم که مرا در شما ذوب کند!«وَ الذّابینَ عَنْهُ» ❤تا شما همه چیز باشی و من هیچ! تا من هیچ باشم و شما همه چیز! ❤آه! ای همه‌ی امّید و ایمان من! می‌شود روزی از خواب برخیزم و در منبعی از نورِ حضورت وضو سازم و بر همان سجّاده‌ی همیشگی بنشینم؟ امّا این بار، نه که دلم را به سوی شما پرواز دهم، بلکه شما را در کنار خویش ببینم؛ و نه که دعا کنم تا در شما ذوب شوم، بلکه در شعاع نورتان آب شوم، ذوب گردم و چونان قطره‌ای اشک، بر روی دستان مهرتان جای گیرم؟ ❤می‌شود روزی...؟ می‌شود روزی....