🏴حضرت رقیه سلام الله علیها دختر گرامی امام حسین علیه‌السلام از جمله اسیران حادثه کربلا بودند سن ایشان به سه سال رسیده بود و امام حسین او را بسیار دوست می‌داشت حضرت رقیه سلام الله بعد از شهادت پدرشب و روز گریه می‌کردند که از گریه او دل اهل بیت علیهم السلام مجروح می‌شد و دائماً از حضرت زینب سلام الله علیها و دیگران سؤال می‌کرد که پدر من کجا رفت؟ و چرا از من دوری نمود؟ [1] عصر روز سه‌شنبه در خرابه شام که کنار کاخ یزید واقع شده بود در كنار حضرت زينب سلام الله علیها نشسته بود که جمعی از كودكان شامی را ديد كه در رفت و آمد هستند پرسيد: عمه جان اينان كجا می‌روند؟ حضرت زينب سلام الله علیها فرمود: عزيزم اينها به خانه‌هايشان می‌روند پرسيد: عمه مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم خانه ما در مدينه است تا نام مدينه را شنيد خاطرات زيبای همراهی با پدر در ذهن او آمد بلافاصله پرسيد: عمه پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته طفل ديگر سخن نگفت به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت[2] شب با حالت پریشان از خواب بیدار شد فرمود: پدرم حسین کجاست؟ اکنون او را دیدم! زنان و کودکان از شنیدن این سخن گریان شدند و شیون از ایشان برخاست یزید از خواب بیدار شد و گفت: چه خبر است؟ جریان را به او خبر دادند آن لعین دستور داد سر پدر را برای او ببرند[3]   دستمالی روی سر انداختند و آن طبق را جلو آن دختر نهادند پرده از آن برگرفت و گفت: این سر کیست؟ گفتند: سر پدر توست!!! 💔سر را از میان طشت برداشت و به سینه گرفت و می‌گفت: 🥀پدر جان کی تو را با خونت خضاب کرد 🥀ای پدر که رگ‌های گردنت را برید 🥀ای پدر کی مرا در کودکی یتیم کرد 🥀پدر جان بعد از تو به که امیدوار باشیم؟ 🥀پدرجان این دختر یتیم را کی نگهداری 🥀و بزرگ کند و از این سخنان با او گفت 🥀تا اینکه لب بر دهان شریف پدر نهاد و صدا به گریه بلند کردند و آنقدر شيرين زبانی كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد 💔همه خيال كردند به خواب رفته وقتی به سراغ او آمدند از دنيا رفته بود! 🖤شبانه غساله آوردند او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند[4] ◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️ ✍ پی‌نوشت: [1] انوارالشهاده، صفحه ۲۴۲ [2] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶ [3] کامل بهائی، جلد۲، صفحه ۱۷۹ [4] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸👉 🕋 @Sedrah🕋👈🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─