🌴گزارش لحظه به لحظه از ۵۳ 🌴 اهل روستا نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و رفتار فرستاده ابوبکر را به حضرت اطلاع دادند. امیرالمؤمنین علیه السلام اسبی که " سابح " نام داشت آماده کرد و عمامه مشکی بر سر بست و دو شمشیر حمایل نمود و اسب دیگر خویش که " مر تجز " نام داشت نیز همراه برداشت و با امام حسین علیه السلام و عمار یاسر و فضل بن عباس و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس حرکت کردند تا به آن روستا رسیدند. بزرگ آن روستا حضرت را به مسجد " القضاء " در آنجا برد. امیرالمؤمنین علیه السلام امام حسین علیه السلام را سراغ اشجع فرستاد؛ ولی اشجع از آمدن امتناع ورزید. وقتی امام حسین علیه السلام نیامدن او را گزارش داد حضرت عمار را فرستاد. عمار با او درگیر شد و خبر به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید. حضرت جمعی را که همراهش بود سراغ او فرستاد و فرمود: از او نترسید و او را نزد من بیاورید. وقتی او را کشان کشان آوردند حضرت فرمود: وای بر تو؟ به چه حقی اموال اهل بیت را تصرف نموده ای؟ اشجع گفت: تو به چه دلیل این مردم را در حق و باطل می کشی؟ 🌴حضرت فرمود:" آرام باش که جرم من نزد تو کشتن برادرت در جنگ هوازن است..."! در اینجا اشجع پاسخهای نامناسبی به حضرت داد و فضل بن عباس برآشفت و شمشیر کشید و سر او را همراه دست راستش از تن جدا کرد! سی نفر که همراه اشجع آمده بودند به عنوان انتقام حمله آوردند، ولی امیرالمؤمنین علیه السلام با یک نگاه همه را به عقب راند به طوری که همگی فریاد اطاعت برآوردند. 🤲بحق امیرالمومنین علی علیه السلام اللهم عجل الولیک الفرج🤲 ‌🌟به عشق امیرالمؤمنین پست ها رو نشر بدین.