انس عجیبی با روضه امام حسین علیه السلام داشت و محو روضه می شد.
هر هفته خانه مان روضه داشتیم.
مصطفی فرزند خردسالش رفته بود بنشیند روی پاهایش. با گریه برگشت که بابا مرا دوست ندارد. هر چه بابا بابا کرده بود، جوابی نشنیده بود.
بعد روضه می گفت: من نه کسی را دیدم و نه صدایی را شنیدم.
📎به روایت همسر شهید