👱♂کری به عیادت بیماری رفت. در راه با خود گفت: چون برسر بالین او نشینم و گویم حالت چون است، خواهد گفت بهترم . دیگه پرسم که : غذا چه می خوری ؟ خواهد گفت: فلان چیز! دیگه پرسم که طبیب تو کیست؟ خواهد گفت: فلان! پس بر بیمار در آمد و بر سر بالین او بنشست. اتفاقاً بیمار اعراضی کرده بود و قهری سخت داشت.
👱♂کر سر پیش او برد و گفت: حالت چون است؟ گفت: حال مرگ! کر گفت: الحمدلله! 😂 دیگر پرسید که: غذا چی میخوری؟ گفت: زهر مار! کر گفت: نوش جونت باد!😂 دیگر پرسید که طبیب تو کیست؟ گفت: عزرائیل! کر گفت: قدمش بر تو مبارک باشد!😂😂😂
هزار و یک حکایت عبرت انگیز
✍ محمد حسین محمدی
♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️
🔵
یادداشت های طلبه 🔰
👇👇👇👇👇
🆔 @yaddashathaye_talabeh