هو_العشق
تو مرا جان و جهانی
قسمت_دوازدهم
آره.. من به یه نفر به اصطلاح خیلی از جوانان همسن خودم پا دادم 😅😅
من؟ اون دختر مغرور... که حتی غرور توی قدم قدم راه رفتنش هم موج میزد...من..باورتون میشه؟!
چطور میتونید باور کنید.. وقتی حتی خودمم باورم نمیشه 😂😂
قرار بر این شد یه مدت با هم صحبت کنیم برای شناخت بیشتر همدیگه...و بعد هم قرار خواستگاری گذاشته بشه
خواستگاری؟! 😅😅من؟! دختری که تا یه پسر بهش میگفت دوست دارم... رسما طرف مقابل رو تخریب شخصیتی میکرد!
واقعا من چِم شده؟! 😅
اون یه پسر.. سربه زیر.. متین.. دوستدار اهل بیت.. عاشق روضه و مداحی.. عاشق مباحث دینی..
و من.. یه دختر مغرور..با شغلی که همیشه مورد توجه و دید همه است... جاه طلب.. با یه دنیا آرزو
شما اصلا یه لحظه نگاه کن به خصوصیات...ببین چقدر به هم میایم.. 😂😂
خیلییییییی🤦♀️😂😂
با این تفاسیر فقط یه مورد به ذهنم میرسه که بگم...
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
این داستان ادامه دارد....
نویسنده : زهرا خلفی
Khalafi_313
👆🏻نظرات
🔴نکته: این داستان حاصل تفکرات نویسنده میباشد.و هرگونه شباهت با اشخاص کاملا اتفاقی است.