🥀اولین خاطره:↓ بسم الله الرحمن الرحیم سلام من پارسال قبل اربعین داخل شهرمون یه مراسم بود.داخلش دو تا قرعه کشی بود.هر شب مشهد و شب آخر کربلا.من رفتم اسم نوشتم.چون ۱۱ سالم بود با مامانم میرفتم تا اسممو بنویسن.نوشتم و گذشت و گذشت تا رسید به شب آخر.اون حاج آقایی که داشت قرعه رو بر میداشت دوست خانواده گیمون بود .بعد اینکه قرعه رو برداشت یه نگاه به من کرد یه نگاه به قرعه یه نگاه به داداشم که عکاس بود.داداش و پسر خالم عکاس مراسم بودن.حاج آقا قرعه رو داد به مجری. مجری همین که گرفت دستش گفت:اسم مادر آقامونه حضرت زهرا(س). همین که اینو گفت تو دلم گفتم خدایا میشه من باشم؟ آقا به من هم نگاه کرد. اسممو خوندن و رفتم بالا نمی تونستم اشک هامو نگه دارم. گذشت و من برای اربعین کل خانواده ام رو راهی کربلا کردم. یاحسین 🌿کاربر : Ya zahra 🥀🕊↓ @yadegar_madar