گفت دیدم یه سید بزرگوار،جلیل القدر از مسجد جمكران بیرون اومد،گرمای تابستان،كنار زن و بچه ام نشسته بودم،یه كُلمن آب هم كنارم بود،گفتم:یه لیوان آب به این آقا بدم،برای فرج آقام امام زمان وقتی اون آقا اومد یه لیوان دست اون آقا دادم،نوش جان كرد،رو كرد به من گفت:فلانی اگه دوستان ما برای فرج ما به اندازه ی همین آب خنك تشنه بودن خدا فرج مارو می رسوند...