. یه بار یکی ازدندان های امام باقر کنده شد،آقا این دندان رو کف دستش گذاشت می گفت:الحمدلله...گذشت،لحظات آخر دیدند یه پارچه ای رو بیرون آورد،به امام صادق داد،گفت پسرم! این دندانِ کنده ی منه...هر موقع خواستی من رو دفن کنی این دندان رو با من دفن کن...چون که باید همه اجزای بدن امام باهاش دفن بشه... چی میخوام بگم ؟! میخوام بگم اینجا امام صادق دندون های پدر رو هم کنار پیکر گذاشت... اما "لا یوم کیومک یا اباعبدالله..😭😭 من یک پسری رو هم میشناسم کربلا...تا امام سجاد بدن بابا رو تو قبر گذاشت...دیدند آقا سراسیمه بیرون آمد...داره دنبال شیئی می گرده...بنی اسد سوال کردند:آقا چی شده؟هی دیدند رو پاش می زد می گفت:خدا لعنت کنه ساربان رو...اگر می خواستی انگشتر بِبَری،چرا انگشت رو بُریدی...؟!😭😭 ساربان خواست که انگشتری ات را بِبَرَد دید باید که انگشت تو را هم بِبُرَد دیدند ساربان هر کاری کرد انگشتر بیرون نیامد... همین قدر بگم،یه وقت زینب نگاه کرد دید نه انگشتری مانده نه انگشتی به دست حسین... اینجا بود صدای ناله ش بلند شد💔😭 برادرجان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری؟😭 .