تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
عزیزبرادرم چه کنیم ریختن خیمه هارو غارت کنن .. خیلی برای امام سجاد سخت بود اینو بگه ولی مجبور بود نا
زن وبچه تو این بیابون میدوییدن یا الله .. میگه دیدم یه دختری دامنش آتش گرفته داره میدوه .. تو تاریکی صحرا معلومه از دور آتش و مسیر دختر . میگه اسبم رو هی کردم دلم سوخت گفتم برم آتش دامنش و خاموش کنم تا رسیدم از اسب پیاده شدم دیدم دستاشو گذاشت رو سرش ، منو نزن من یتیمم ..😭 فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ... پیاده شدم آتش دامنش و خاموش کردم فهمید باهاش کاری ندارم دخترم آرام باش ، یه وقت یه نگاهی به من کرد صدا زد شیخ آب آزاد شده یا نه ؟! گفتم آری آب آزاد شده . طبیعیه سه روزه آب نخورده تشنه است یه ظرف آب براش آوردم گفتم الان آبُ ببینه آب و میخوره اما دیدم هی آبُ نگاه میکنه هی گریه میکنه ... یه وقت صدا زد شیخ راه گودالِ کدوم سمته ؟!.. گودال چیکار داری ! آب نوش جان کن ، گفت وقتی بابام میدان میرفت لباش از تشنگی ترک خورده بود .. میخوام برای بابای غریبم آب ببرم ... امشب صداش بزنیم مظلوم حسین جان مظلوم حسین جان😭😭 .