عالم بزرگوار همونطور که نیمی از عمامه اش رو دوشش بود و کمرش خم شده بود،
باچهره گریان و بغض آلودش میگفت شما باید مضطر باشید...!!
ما چه میدونیم اضطرار چیه...،،
گرفتاریم ...بد گرفتار..
بچها قرارمون این نبود..
غیبت صغری قرارنبود بشه غیبت کبری...
قرارمون این نبود گرفتار شیم..
وسط گرفتاریامون گمش کنیم!