🌹شهیده اعظم شفاهی
میومد کنار بابا می نشست و نوازشش می کرد. ناخوناشو براش می گرفت و می بردش حمام و موهاشو شونه می زد. بعد هم پا می شد لباساشو می شست .از موقعی که بابا زمین گیر شده بود اعظم یار و عمخوارش بود. مونس مامان هم اعظم بود. میگفت یادش نمیاد که هیچ وقت اعظم با عصبانیت یا با صدای بلند باهاش حرف زده باشه، حتی یه بار.
#شهید
#کوچه_شهید
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313