سپس طبق هماهنگی قبلی طنابی را که هر یک متر به یک متر آن گره داشت را بین نیروها تقسیم کردند و هر نفر یک گره را گرفته و با توجه به وصیت فرمانده گروهان برادر جانمحمد جاری (که در همین عملیات شهید شد) گره اول را برای آقا و مولایمان امام زمان (عج) گذاشتیم تا ایشان راهنمای ما باشد.
بشکههای فوگاز
ستون در میان آب خروشان شروع به حرکت کرد. از نقطه رهایی تا نقطه درگیری با توجه به مورب حرکت کردن ستون حدوداً هزار متر میشد. نیمههای راه بودیم که دشمن متوجه غواصهای گردان کربلا (بچههای اهواز) که سمت راست ما بودند شد و شروع به شلیک به طرف آنها کرد. در این حین از اول ستون پیام آمد که آیه شریفه وجعلنا را زیر لب بخوانیم تا دشمن بعثی کر و کور شود. ستون به موانع خورشیدی رسید. بعد از موانع خورشیدی سیمهای خاردار سپس میدان مین و در بین مینها بشکههای فوگاز کار گذاشته شده بود. فینهای خودم را در آوردم و به خورشیدی آویزان کردم. در این حین نفر تخریبچی شروع به بازکردن سیمهای خاردار و پاکسازی میدان مین کرد. برادر طاهری (شهید در کربلای ۵) کابل بشکههای فوگاز را پیدا کرد و به نفر تخریبچی نشان داد و گفت با اولین شلیک کابلها را قطع کن که در غیر این صورت میدان مین به وسعت ۵۰ مترمربع شعلهور میشود و تمام بچه شهید میشوند.
شروع درگیری
نفرات اول ستون به آبی که بین خاکریز دشمن و میدان مین بود رسیدند. در این حین نگهبان عراقی متوجه بچهها شد و شروع به شلیک کرد. بعد از شلیک جانمحمد جاری و جهانگیر پاپی همانجا شهید شدند. رحیم چگله، رضا شیدا، عیسی عبدی و... زخمی شدند. پشت سر آنها مسعود بردبار و من بودیم. در این بین تیربار عراقی گیر کرد و دیگر شلیک نکرد. ما هم از این موقعیت استفاده کردیم و بالای خاکریزی رفتیم و بعد از پاکسازی اولین سنگر پایین پریدیم که متوجه شدیم سنگرهای بتنی و به صورت راهرو بههم متصل هستند. سپس جهت پاکسازی خاکریز و طبق برنامه باید دسته یک سر پل را گرفته و دو سنگر از سمت راست معبر و دو سنگر از سمت چپ معبر را پاکسازی میکرد. سپس دسته دو به سمت چپ معبر جهت پاکسازی و دسته سه به سمت راست معبر حرکت کرده و سنگرهای دشمن را یکی پس از دیگری پاکسازی میکردند تا نیروهای آبی- خاکی وارده جزیره سهیل شوند.
شهادت حسین
بعد از پاکسازی و الحاق با نیروهای گردانهای بلال و عمار و به هلاکت رساندن دهها عراقی و شهادت چند نفر از بچهها و زخمی شدن بیشتر بچهها، برادر طاهری که فرمانده دسته دو بود متوجه شد که فرمانده دسته سه برادر ماشاءالله ابراهیمی بعد از درگیری شدید به شهادت رسیده و نیروهای دسته زمینگیر شدهاند. همچنین یک قبضه چهار لول ضدهوایی در گوشه بالای سمت راست جزیره مزاحم حرکت قایقهای نیروهای آبی- خاکی شده و به طرف آنها شلیک میکند. در این هنگام از سنگر عراقیها یک قبضه آرپیجی ۷ پیدا کردیم و برادر طاهری همراه حسین نیازی و یک نفر دیگر به سمت قبضه چهار لوله رفتند تا قبضه را منهدم کنند. بعد از شلیک دومین گلوله آرپیجی، دو نفر عراقی که محافظ قبضه بودند به طرف آنها شلیک میکنند و در این حین حسین تیر به قلبش اصابت میکند و بعد از گفتن دایه (مادر) و کلمه یا حسین (ع) به شهادت میرسد. برادر طاهری بعد از شلیک چند گلوله آرپیجی موفق به منهدم کردن قبضه چهار لول ضدهوایی میشود و قایقها بدون مشکل به سمت جزیره حرکت میکنند.
پیکر حسین
من از شهادت حسین نیازی خبر نداشتم. صبح روز عملیات کنار سنگر نشسته بودم که دیدم دو نفر روی برانکارد شهیدی را آوردند. پتویی روی بدن مطهرش کشیده شده بود. ناگهان صدای مجروح، مجروح بلند شد و آن دو نفر برانکارد را زمین گذشتند و برای انتقال مجروح به سمت دیگری حرکت کردند. دست شهید از زیر پتو بیرون و لباس غواصی او مشخص بود. کنجکاو شدم که این شهید چه کسی است. به طرف برانکارد رفتم و پتو را آرام کنار زدم. چهره معصوم و زیبای شهید حسین نیازی را دیدم که انگار به خواب نازی فرو رفته بود. بیشتر که توجه کردم دیدم دقیقاً تیر به قلبش اصابت کرده است. یاد روز گذشته افتادم که برای گرفتن خودکار جهت نوشتن وصیتنامه آمده بود و قول و قراری که با هم گذاشته بودیم. بوسهای به صورت و پیشانیاش زدم و گفتم خوش به سعادتت، سلام مرا به امام حسین (ع) برسان.
دوباره پتو را رویش کشیدم و گفتم دیدار به قیامت. چند ساعت بعد از این ماجرا متأسفانه دستور عقبنشینی صادر شد و ما مجبور به این کار شدیم. پیکر پاک شهدا در جزیره سهیل که محل درگیری ما با نیروهای بعثی عراق بود جا ماند. بعد از چندین سال پیکر پاک و مطهر شهید حسین نیازی توسط گروه تفحص شناسایی شد و بعد از تشییع با شکوه در گلزار شهدای شهرستان یکهزار شهید اندیمشک به خاک سپرده شد.