زمانی که صدای لوستر در اثر زمین لرزه تو گوشم بود و قلب زمین زیر پایمان تپش شدید داشت و مردم ریخته بودن تو خيابون، من رو بستر نشسته و در حال خوندن آیت کرسی به این فکر میکردم پدری با محدودیت حرکتی که اتفاقا نیمه شبها بخاطر خوردن داروی خواب آور سطح هوشیاری پايينش بسیار پایین تر میاد رو چطور بیدار و نسبت به زلزله تفهیم کرده و وادار به واکنش سریع کنم؛ همزمان فکر میکردم خوب شاید برادر و با داد و فریاد از خواب بیدار و هوشیار کنم و خودش پناه بگيره اما مادر...؟! درسته می تونه سریع حرکت کنه اما در این مواقع دستپاچه شده نمی تونه تصمیم درست بگيره که کجا پناه بگيره؟! رو چکار کنم؟!! به نتیجه رسیدم با خدا مذاکره کنم که این دفعه رو دعا کنم زلزله ادامه دار نباشه ... قول ميدم فکری به حال این مورد بکنم. بعد از آرام شدن زمین تا وقتی بیدار بودم بررسی کرده و به راه حل هایی رسیدم... اما بطور جدی، باید فکری به حال افرادی مثل پدر و مادر من یعنی افرادی که توانایی واکنش سریع ندارن، کرد... ✍ مـحـمــ🔆ــد