🔻پیام یک دوست از کربلا:
سلام برادر جان
رسیدنت بخیر
جات خالی چندروزه کربلامشرفم
این حضور پررنگ آوارهی جنگ زدهی لبنانی قلبمو چنگ چنگ کرده
همه جا به در و دیوار عکسهای «شهید» سید حسن نصرالله به در و دیواره. این عکسها و اون آدمهای جنگزدهی مظلوم بارها برای گریه کردن برده منو یه گوشه و زار زدم.
هنوز باورم نمیشه سید شهید شده. اعلامیه های فاتحه که براش جاهای مختلف گرفتن جگرمو آتیش میزنه؛ باورم نمیشه.
ما با سید و شور و حماسه ش بزرگ شدیم؛ من با سید و لهجه ی خوشمزهش عربی یادگرفتم. سخنرانی بعد۳۳روزه ش رو شاید 200بار گوش دادم. حفظ شدم؛ عربی یاد گرفتم؛ لهجه یادگرفتم.
این آوارههای باکلاس عزیزالنفس لبنانی
قلبمو آتیش میزنن.
دیروز دوتا خانوم با بچه کوچیک توی بین الحرمین همدیگرو انگار که بعد از مدتی پیدا کرده بودن، بغل کردن همو، زار زار گریه کردن، اونقدر که صورتهاشون خیس شد وقتی جداشدن از هم.
خانومم هاج و واج بود؛
گفتم معلوم نیست هر کدوم چقدر عزیز از دست دادن، زندگیشون نابود شده، سید که روح و عشق اینها بوده شهید شده
سید هاشم شهید شده، شهر و محله شون نابود، سرنوشتشون مبهم، داغ از پشت داغ براشون میاد...
گفتم بخدا خوب طاقت دارن و تاب آوردن...
➕️
@yaminpour
درود بر صبر و پایداری شیعیان مومن لبنان که داغ میبینند و همچنان راستقامت ایستادهاند. سهم ما در این اتفاقات آخرالزمانی چقدر است؟