چیزی به شکستِ معاویه نمانده بود.
وقتی با دستور عمروعاص
قرآنها به نیزه زده شد؛
اختلاف در لشکر امیرالمومنین افتاد.
عدهای با پیشانیِ پینه بسته از سجده
[بعدها خوارج نامیده شدند]
و قاریان لشکر
با جنگیدن مخالفت کردند!
و گفتند: علی! ما با قرآن نمیجنگیم
و اگر جنگیدن را متوقف نکنی
تو را هم میکُشیم و تحویل آنها میدهیم!
گوشهایشان هم که دیگر
به صحبت های امیرالمومنین
بدهکار نبود؛ که فریاد میزد:
فقط به مدت "یک ساعت"
بازوان و کاسههای سرهایتان را
در اختیار من قرار دهید!
که اکنون حق،
به نقطه حساس خود رسیده است،
و چیزی نمانده است که ستمکاران
شکست بخورند...
_ اگر حرفم را نپذیرید؛
راه بر شما سخت خواهد شد،
و هنگامی پشیمان خواهید شد
که دیگر برای شما سودی ندارد...
| الارشاد،ج۱،ص۳۱۶