چیزی به شکستِ معاویه نمانده بود. وقتی با دستور عمروعاص قرآن‌ها به نیزه زده شد؛ اختلاف در لشکر امیرالمومنین افتاد. عده‌ای با پیشانیِ پینه بسته از سجده [بعدها خوارج نامیده شدند] و قاریان لشکر با جنگیدن مخالفت کردند! و گفتند: علی! ما با قرآن نمی‌جنگیم و اگر جنگیدن را متوقف نکنی تو را هم میکُشیم و تحویل آنها می‌دهیم! گوش‌هایشان هم که دیگر به صحبت های امیرالمومنین بدهکار نبود؛ که فریاد میزد: فقط به مدت "یک ساعت" بازوان و کاسه‌های سرهایتان را در اختیار من قرار دهید! که اکنون حق، به نقطه حساس خود رسیده است، و چیزی نمانده است که ستمکاران شکست بخورند... _ اگر حرفم را نپذیرید؛ راه بر شما سخت خواهد شد، و هنگامی پشیمان خواهید شد که دیگر برای شما سودی ندارد... | الارشاد،ج۱،ص۳۱۶