قسمت سوم خطيب خوارزمى در كتاب مناقب صفحه ۲۳۵ از ابن عبّاس نقل مى كند كه على (عليه السلام) فرمود: يك روز من صبح زود قبل از همه بر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) وارد شدم و هميشه مى خواستم كسى زودتر از من پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) را نبيند، ولى آن روز كه بر آن حضرت وارد شدم ديدم در صحن خانه "دحيه ى كلبى" نشسته و سر رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) را در دامن گرفته و آن حضرت به خواب رفته است. من به "دحيه" سلام كردم و گفتم: رسول خدا حالشان چطور است؟ "دحيه" گفت: اى برادر رسول خدا حال پيغمبر خوب است. من گفتم: خدا به تو جزاى خير از طرف ما خاندان عنايت كند. "دحيه" گفت: من شما را دوست دارم و نزد من يك مدحى از شما هست كه مى خواهم تقديمتان كنم و آن اين است كه: تو اميرالمؤمنينى؛ تو قائد غر المحجّلينى؛ تو در روز قيامت سيّد فرزندان آدمى (غير پيامبران) ؛ روز قيامت پرچم حمد به دست تو است؛ روز قيامت تو و شيعيانت با رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) و امّتش به سوى بهشت با شتاب مى رويد؛ رستگار كسى است كه ولايت تو را قبول كند و تو را دوست داشته باشد و زيانكار كسى است كه تو را دشمن بدارد؛ دوستداران محمّد (صلى الله عليه و آله) دوستداران تو اَند و دشمنان او دشمنان تو اَند؛ و شفاعت محمّد (صلى الله عليه و آله) به دشمنان تو نمى رسد. نزديك من بيا اى انتخاب شده ى خدا. وقتى من نزديك "دحيه كلبى" رفتم او سر مقدّس رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) را از دامن خود برداشت و به دامن من گذاشت و رفت. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) سرشان را بلند كردند و فرمودند: اين همهمه بالاى سر من چه بود؟ من جريان را به آن حضرت عرض كردم. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) فرمود: او "دحيه كلبى" نبود، او جبرئيل بود. او تو را به همان نام كه خدا تو را ناميده وصف نموده است، او آن كسى است كه محبّت تو را در دل مؤمنين و ترس تو را در دل كفّار قرار داده است. از اين حديث و دهها حديث ديگر استفاده مى شود كه شيعه و سنی قبول دارند كه على بن ابيطالب (عليه السلام) از جانب خداى تعالى به نام «اميرالمؤمنين» معرّفى شده و طبيعى است كه اگر كسى فرمانده ى مؤمنين باشد بايد از همه ى مردم و مؤمنين باتقوى تر و عالم تر و با فضيلت تر باشد و تا او وجود دارد نمى تواند كس ديگرى فرمانده مطلق مردم مسلمان و مؤمن باشد. 🔹از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه کتاب علیه السلام