به‌خاطر یک ذره گردوخاک! مرد تاجری بعد از مرگش به خواب برادرش می‌رود. برادرش می‌بیند که او از شدت عذاب در مصیبت بزرگی گرفتار است. به برادرش می‌گوید: چرا در چنین وضعی هستی؟ تو که نماز می‌خواندی، روزه می‌گرفتی، حج می‌رفتی و... پس این چه حالتی است که داری؟ آن برادر می‌گوید: خدا از من دربارۀ چیزی حساب کشید که فکر آن را نمی‌کردم! گفت: خدا چه چیزی را محاسبه کرد؟ آن برادری که در عذاب بود گفت: ترازویم که گاهی گردوخاک رویش می‌نشست، قبل از اینکه آن خاک را از روی ترازو تمیز کنم، جنس را همان‌طور می‌گذاشتم و وزن می‌کردم و به مشتری می‌دادم. حالا جلویم را گرفته‌اند که پول آن اندازه از گردوخاک را چطور به‌جای جنس از مردم گرفتی؟! آیت_الله_سیدحسن_عاملی 🍃 محمد فرازی| مهارت افزایی 👇🏻 eitaa.com/yarekhrasani74